بالاخره یک روز خانه میمانم برای خودم چای درست میکنم نه چای حاضری، چای دم شده در قوری سفید گل نارنجی که مادرم برایم خرید و دوستم برایم آورد.
!در خانه میمانم و چای مینوشم و تلویزیون برنامهٔ فارسی پخش میکند، هر چه باشد فرقی نمیکند
در خانه میمانم و پردهها را بالا میکشم تا آفتاب تمام خانه را بگیرد
در خانه میمانم و با خیال راحت آشپزی میکنم، پیاز داغ و سیر داغ درست میکنم، آش میپزم، خورش بادمجان و فسنجان میپزم
در خانه میمانم و با فنجان قهوه کنار پنجره مینشینم و کتاب میخوانم، ۱ ساعت، ۲ ساعت هرچقدر دلم خواست
در خانه میمامنم و فیلمی که مدتهاست گرفتم که ببینم ، میبینم
در خانه میمانم و بیصبرانه منتظر تلفن مادرم میشوم، تلفن میزند و برایش حرف میزنم و برایم حرف میزند
در خانه میمانم و طعم خانه ماندن را مزه مزه میکنم و نا خود آگاه به خانه فکر میکنم به اینکه وقتی ترکش میکردم نمیدانستم که بازگشتی نیست لا اقل اگر هم باشد اینگونه نخواهد بود
در خانه میمانم و فکر میکنم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
This comment has been removed by the author.
ReplyDelete